هوا بس ناجوانمردانه سرد است.

و از این نا جوانمردانه تر این است که دستی برای کمک دراز نمیشود تا در آغوش او بتوان از سردی زمستان در امان بود.

ماث ، تو راست میگوئی :

 کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را  !

 منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم
منم من ، سنگ تیپاخورده ی رنجور
 منم ، دشنام پس آفرینش ، نغمه ی ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم !

 هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلور آجین
زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است ....