زمستان است ....
هوا بس ناجوانمردانه سرد است.
و از این نا جوانمردانه تر این است که دستی برای کمک دراز نمیشود تا در آغوش او بتوان از سردی زمستان در امان بود.
ماث ، تو راست میگوئی :
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را !
منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم
منم من ، سنگ تیپاخورده ی رنجور
منم ، دشنام پس آفرینش ، نغمه ی ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم !
هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلور آجین
زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است ....

+ نوشته شده در پنجشنبه پانزدهم آذر ۱۳۸۶ ساعت 18:22 توسط سعید جعفری
|
به نام خدا