عشق و دیگر هیچ ....
نام من عشق است . آیا میشناسیدم؟
زخمی ام ، زخمی سراپا ، مشنسیدم؟
با شما طی کرده ام راه درازی را ....
خسته هستم ، خسته ... آیا میشناسیدم؟
راه ششصد ساله ای از دفتر حافظ تا غزلهای شما
ها ... میشناسیدم؟
این زمانم گرچه ابر تیره پوشیدست
من مان خورشیدم اما ، میشناسیدم؟
پای ره، بالش شکسته ، سنگلاخ درد ....
اینک این افتاده از پا ... میشناسیدم؟
میشناسد چشمهایم چهرهاتان را
همچنان که شماها میشناسیدم ...
این چنین بیگانه از من رو مگردانید ...
در مبندیدم به حاشا ، میشناسیدم ....
من همان دریایتان ، ای رهروان عشق!
رودهای رو به دریا .. میشناسیدم!
اصل من بودم ، بهانه بود و فرعی بود ...
عشق ویس و حسن لیلی ... میشناسیدم !
در کف فرهاد تیغه من نهادم ... من !!
من بریدم بیستون را ... میشناسیدم !!
مست کرده چهره ام را گرچه این ایام ...
با همین دیدار حتی میشناسیدم !
من همانم ...
آشنای سالهای دور
رفته ام از یادتان یا میشناسیدم ....
استاد حسین منزوی

به نام خدا